فرد آگاه انتخاب میکند و فردی که انتخاب میکند مسئولیت میپذیرد. اما فردی که خود را قربانی میداند فکر میکند انتخاب دیگری جز اینکه قربانی باشد ندارد! در واقع آگاهی ندارد که گزینههای دیگری نیز برای انتخاب دارد. او نمیداند که میتواند به شیوههای متفاوتتری نیز فکر و عمل کند. در واقع او به نقش قربانی بودن عادت کرده است. پس فرد میبایستی بیاموزد با چه باورها و افکاری باعث شده خودش را تحت کنترل دیگران و رویدادها بداند یا درآورد؛ چگونه راجع به افکار و باورهای خود پرسشگر باشد؛ چگونه ادراک خود را واقعیتر کند و چطور رفتار مسئولانهتری داشته باشد.
برای اینکه به مسئولیت پذیری برسید؛ نه مقصریابی یا سرزنش خود؛ همیشه مسائل را به گونهای تعریف کنید که خودتان مالک و مسئول آن باشید بالاخره این مسئله، زندگی و روان شما را تحت تاثیر قرار داده حتی اگر شما مقصر نباشید! پس لازم است وقتی در مسئله و چالشی هستید از خود این سوالات را بپرسید: آیا خودم باعث ایجاد آن شدهام؟ اگر دیگری ایجاد کرده آیا خودم با دیگری مشارکت کردهام؟ اگر من ایجاد و مشارکت نکردهام آیا خودم اجازه دادهام که این مسئله برایم رخ بدهد یا تکرار شود؟ آیا با کاری نکردن باعث نشدم این مسئله برایم به وجود بیاید؟
اگر به نقش خود در مسائل پی بردید بهتر میتوانید مسئولیت بپذیرید و از نقش قربانی خارج شوید. این دیدگاه باعث میشود خود را توانمند بدانید نه قربانی! ما قرار نیست و نمیتوانیم بر تمام بخشهای زندگی و رویدادها، کنترل کامل داشته باشیم؛ اما کنترل بر آن بخشهای تاثیرگذاری که در اختیار ماست (افکار، باورها، احساسات، اعمال) باعث میشود رفتار مسئولانهتری نسبت به مسائل خود داشته باشیم و خود را قربانی و بیاختیار ندانیم. آگاهی، موجب رهاییست.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.