بسیاری از رویدادهای زندگی، بخاطر نتیجهایی که از آنها میگیریم؛ مهم یا فاجعهآمیز میشوند! مثلا اگر یک شکست را پایان زندگی بدانیم ممکن است دیگر سر پا نشویم! اما اگر آن را یکی از مراحل پیروزی بدانیم از آن برای موفق شدن، درس میگیریم. پس مهم بودن یک تجربه یا رویداد، به نوع نتیجهای هست که از آن میگیریم نه لزوما خود آن تجربه یا رویداد
تمرینی برای شما دارم: رویدادهای مهم و حساس دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی خود را بنویسید. توجه کنید که آن موقع، چه افکار و احساساتی داشتید؟ چه حرفهایی به خود گفتید؟ بعد از آن رویداد، چه نتایجی در مورد خودتان گرفتید؟ نتیجهگیریهایی که منفی هستند عموماً پر از افکار مطلق، غیرمنطقی و انعطاف ناپذیر هستند. شما میتوانید استدلالهای آنها را زیر سوال ببرید و آنها را با نتیجهگیریهای مثبت و منطقی جایگزین کنید.
این نتیجهگیریها از بس تکرار شدهاند تبدیل به باورهای شما شدهاند و شما به آنها عادت کردهاید و ناخودآگاه جهان را از دریچه آنها میبینید. مثل آدمی که سالها عینک میزند و از پشت لنز، بیرون را میبیند اما گاهی یادش میرود که عینک به چشم دارد! همین که از وجود آنها آگاه میشوید از ناخودآگاه شما بیرون میآیند و بهتر قابل کنترل میشوند. نتایجی که شما از اتفاقات زندگی گرفتهاید به شما چسبیده نیستند میتوانید آنها را کنار بگذارید. اما بایستی ابتدا آنها را بشناسید و سپس اعتبار آنها را زیر سوال ببرید.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.