روانشناسی غیر علمی، ما را تشویق به ندیدن واقعیتها و اتفاقات ناگوار، فرار از احساسات منفی و اجتناب از اطلاعات میکند! اما این اطلاعات چقدر غیرمهم و غیرلازم هستند؟ اتفاقات و اطلاعات، به خودی خود، به ما آسیب نمیزنند یا دست کم، این همه آسیبزا نیستند؛ بلکه تفسیر و استفادهای که از آنها میکنیم ممکن است آسیبزا باشد. جهان بیرون، هرگز خودش را با افکار من تنظیم نمیکند! مسائل من نیز با فکر نکردن، محو نمیشوند و اتفاقاً هر چقدر ما سعی کنیم به چیزی فکر نکنیم بیشتر در ذهن ما تکرار میشود و تاخیر نیز در حل مسئله یا فرار از واقعیت، کار را برای ما سختتر میکند!
در رویکرد مقابلهای کنترل و سرکوب، ما میخواهیم علتها را حذف کنیم تا دچار احساسات و افکار منفی نشویم! چون سلامت روانی را در این میدانیم که مطلقاً هیچ حس بدی در ما نباشد! شما شاید بتوانید در جهان بیرون، تنها چیزهایی که البته تحت کنترل شماست را حذف کنید؛ اما نمیتوانید این رویکرد حذف و کنترل را برای جهان درون هم استفاده کنید!
ما موجوداتی هستیم با گذشته و تاریخچه و با خاطرات و تجربیاتی… شما نمیتوانید محتوای فکری، احساسی و هیجانی اینها در خودتان حذف کنید؛ چه بسا سرکوب و کنترل، آنها را شدیدتر میکند و از میان خوابها و اعمال ناآگاهانهی شما سر بر میآورند! پرداختن به مصرف الکل، مواد مخدر، قرصهای روانگردان، رفتار خودکشی، افسردگی، حملات اضطرابی، اعتیاد به روابط جنسی، توهم مثبت، خوش خیالی و… اینها نمونههایی از رفتارهای کنترلی است که نتایجی جز بیماری، اجتناب از واقعیت و عدم روبرو شدن با مسائل نخواهند داشت.
این روشهای کنترلی میخواهند بگویند اصلا قبل از اینکه دچار رنج و ناراحتی شوی، علت را حذف کن! اما شما چقدر کنترلی بر حذف و تغییر عوامل درونی و بیرونی ناراحتی خود دارید؟ این حذف و کنترلها چه هزینهها و تبعاتی برای شما به همراه دارند؟ به اینها خوب فکر کنید.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.